از آن جایی که فقط در کوههای استرالیا و نیوزیلند شکار کرده بودم، شکار در اروپا همیشه یکی از آرزوهایم بود. تا این که
دعوت نامهای از Optik Swarovski برای شکار در Chamois دریافت کردم.


سال های سال تجربیات شکار من روی کوه ها متمرکز بوده، چون دشواری های آن و حیواناتی که در این سرزمین های ناهموار می زیند را دوست دارم.
در باره شکار ورزشی در کوه های سرتاسر دنیا چیزهای زیادی خوانده و فیلم های زیادی دیده ام، مثل شکار گوسفند، بز و بزکوهی. با این حال به خاطر این که مسئولیت مراقبت از یک خانواده جوان را دارم هرگز امکان تامین سرمایه لازم برای چنین شکارهایی را نداشته ام.
عکاسی یکی از اجزای اصلی شکار برای من است و طی سال های متمادی، ساعت های زیادی را صرف نظاره حیوانات شکاری از میان لنز دوربین کرده ام. یک بار هم در رقابت های بین المللی Digiscoping پیروز شده و در یکی دیگر به مقام سوم رسیده ام.


وقتی دعوت نامه را از طرف Swarovski Optik برای ملحق شدن به تیم آنها و شرکت در شکار سنتی بز کوهی اروپایی (chamois) دریافت کردم (شاموآ) بی درنگ آن را پذیرفتم.
شکار سنتی با راهنمای اتریشی در رشته کوه های منحصر به فرد Karwendel فرصتی بود که هرگز تکرار نمی شد.
در عین حال فرصت سفر با یک دوست نزدیک اتریشی به نام Johannes و دیدن جاهایی که در حین شکار در استرالیا و نیوزیلند بارها در باره شان حرف زده بودیم را یافتم.
برنامه شکار قرار بود با یک تور بازدید از کارخانه Swarovski Optik به پایان برسد. بعد از سال ها استفاده از دوربین های این شرکت در طول یک دهه، بسیار مشتاق بودم تا کارخانه را ببینم.
بعد از پذیرفتن دعوت، شروع کردم به تحقیق در مورد ویژگی های آن کوه ها و حیواناتی که در اطراف آن پیدا می شدند. با کمال خوشحالی دیدم که جمعیت کوچکی از بزهای وحشی هم در همان کوه ها زندگی می کنند.
این کوهستان وسیع است و محلی ها صدها سال در آن رفت و آمد
داشته اند. در همه جای آن گذرگاه ها و کلبه هایی هست که مردم هر روزه بینشان در رفت و آمد هستند.
شکار در اتریش حالتی بسیار سنتی دارد و روشی برای گذران زندگی به حساب می آید. تمامی کلبه ها و فروشگاه ها، انواع مختلفی از شکارها را ارائه می دهند. از شاخ حیوانات شکاری گرفته تا سرها و بدن های تاکسیدرمی شده.
فرصت شکار در آنجا چندان آسان به دست نمی آید و من افتخار داشتم تا چنین برنامه ای به من پیشنهاد شود.
این اولین بار بود که با راهنما شکار می کردم و در این سفر راهنمای خصوصی تور به نام آلبرت با من بود. او با شکار بزرگ شده و کل زندگی اش با شکار حیوانات در این کوه ها گذشته بود.
او آن قدری انگلیسی بلد بود که بتواند منظورش را برساند و برای ما کافی بود. روشی که منطقه شکار را بررسی می کرد برای من جالب بود. معلوم بود که آنجا را مثل کف دستش می شناسد و همه چیز را در باره آن می دانست.
آلبرت خودش مثل یک بز کوهی پیر بود. به راحتی در میان کوه ها حرکت می کرد و هرازگاهی می ایستاد تا وضعیت باد را با روشن کردن سیگار بررسی کند و قبل از ادامه مسیر چیز کوچکی می خورد.


اولین روز شکارمان طولانی ولی بسیار لذت بخش بود. چندین کیلومتر را پیمودیم و بزهای کوهای فراوانی را دیدیم. با این حال به دنبال بزی با سن حدود ده سال بودیم. وقتی حیوان بالغ و مورد نظر پیدا می شد، دوربین ها را در می آوردیم و شروع می کردیم به تخمین زدن سن آن از روی حلقه های روی شاخ.
بزهای زیادی را بررسی کردیم. اما احساس می کردیم هیچ یک آن چیزی نیست که بخواهیم بزنیم.
اندازه ها اهمیت کمی برای شکارچیان اتریشی دارند. سن و انتخاب حیوان مناسب مهم ترین چیز است. جوازها سالانه صادر می شوند و شکارچی باید حیوان های درستی را شکار و در آن ثبت کند تا گله در وضعیت خوبی بماند.

روز اول بارانی بود و سروهایی که از میانشان می گذشتیم ما را کامل خیس کردند. از آنجایی که در تابستان اروپا بودیم، دما ملایم بود. می توانستید ردپای حیواناتی که صدها سال در آنجا رفت و آمد می کردند را ببینید.
کوه های آنجا منظره ای داشت به رنگ خاکستری، با دره هایی به رنگ سبز فلورسنت. دره هایی که تا چشم کار می کرد ادامه داشت.
در روز دوم شکار، دیدمان به خاطر مه و باران بسته و شکار تا حدودی غیرممکن شد. مشخص بود که نمی توانیم چیزی را از فاصله ببینیم. از این رو بیشتر روز را با خانواده میزبان و دوستان گذراندم و با مهمان نوازی به سبک اتریشی از من پذیرایی شد.
بعد از یک روز خوشگذرانی و استراحت، وقت آن بود که بزهای کوهی پیر را بیابیم. برف و باران با هم می بارید. مه می آمد و می رفت. ولی شرایط طوری بود که می توانستیم بزهای کوهی را با دوربین جستجو کنیم.
بر خلاف روزهای گذشته، خیلی سریع یک بز خوب پیدا کردیم و آلبرت هم آن را تایید کرد. او 15 دقیقه حیوان و حلقه های مرتبط با سن او که با مو پوشیده شده بودند را ارزیابی کرد. حس می کردم این همان بزی است که در روز اول عکسش را انداخته بودم. با این حال با دوربین فقط 8 حلقه سن را تشخیص دادم
آلبرت بعد از کمی تامل گفت: «شکار می کنیم». برای شکار آماده بودم و پیش از آن که متوجه شوم بز در تیررس من قرار گرفته بود. محل آن بز در مقایسه با بزهایی که در گذشته زده بودم بهتر بود. یک شلیک از فاصله 150 متری به سمت یک شیب بزرگ که بز داشت روی آن تغذیه می کرد.
قبل از آن یک تیر خلاص زده بودم تا مطمئن شوم شوک الکتریکی به من وارد نمی شود. بعد از جایگیری در موقعیت مناسب، ارگان های حیاتی بز را هدف گرفتم و شلیک کردم. با توجه به داستان های ترسناکی که از شکارهای قبل در این ناحیه شنیده بودم، منتظر بودم تا بز مثل یک سنگ پایین بیفتد.
این همان بخشی از شکار سنتی بود که از آن لذت می بردم. آلبرت بی درنگ دو شاخه سرو را کند. یکی را در کلاه من و دیگری را در دهان بز گذاشت. با گفتن «Waidmannsheil» با هم دست دادیم و با یک چوب سنتی شکار، راه برگشت را در پیش گرفتیم.
در روزهای بعد Waidmannsheil بارها تکرار شد. این کلمه نوعی تبریک به روش سنتی برای یک شکار موفق است.
از آنجایی که سعی داشتم از سفر نهایت استفاده را ببرم، از او خواستم که بز را در کیسه شکار قدیمی اش بگذارد و در کندن پوست حیوان که قرار بود با محلی ها تقسیم کنیم به من کمک کند.
بخش شکار این سفر در همین جا به پایان رسید. با این حال قرار بود با راهنما سراغ بزهای وحشی بروم و گردشی در کارخانه دوربین زاواروسکی داشته باشم. این گردش به اندازه خود شکار برای من جذابیت داشت.


راهنمای کوهستان از این که دید سخت ترین مسیرها را انتخاب می کنیم تعجب کرد. این مسیرها برای رسیدن به بزهای وحشی بهترین بودند.
بز وحشی اتریشی (Austrian Ibex) جمعیت خیلی کمی دارد. از این رو یافتن آن برای عکاسی کار ساده ای نیست و ممکن است به طور کلی آن را نبینیم.
مسیر طولانی را پیمودیم تا به گذرگاهی با نام Stempeljoch برسیم و ساعت ها اطراف را با دوربین بررسی کردیم ولی شانسی عایدمان نشد.
توانستیم بزهای کوهی بیشتری را ببینیم و در طول مسیر فرصت های بسیار خوبی برای عکاسی پیدا کردیم. راهنمای ما آن محیط و حیواناتش را به خوبی می شناخت.
آن کوه ها من را تاحدی به یاد کوه های نیوزیلند می انداخت. ولی دره ها و کلبه های بزرگ حسی بسیار متفاوت و اروپایی به آن می دادند. اگر با دوربین چند کیلومتر آن طرف تر را نگاه کنید رهگذرانی را می بینید که در کنار کلبه ها نشسته و از هوای بی نهایت تازه کوهستان لذت می بزند.
روز آخر به تور کارخانه Swarovski Optik اختصاص داشت. راهنمای کارخانه ای که با من بود این صنعت را می شناخت و از تمام جزئیات فرآیند ساخت دوربین آشنا بود. تخصص، بخش تحقیق و توسعه و ابزار کارخانه را باید ببینید تا باور کنید.
فرآیند تولید و ظرافت میکروسکوپی که برای ساخت دوربین های تفنگ و دوچشمی به کار می رفت مرا شگفت زده کرد.
توجه به جزئیات و دقت آن قدر زیاد بود که با خود می اندیشیدم هر دوربین این شرکت باید 20 هزار دلار قیمت داشته باشد.
این سفر شکار هم مثل هر تعطیلی و سفر خوب دیگر خیلی زود گذشت.
ولی تجربه بسیار سطح بالایی برای من بود و من عاشق این کشور، مردم و کوه های اطرافش شدم.
